نگاهی به میراث لویی کان؛ چرا او معمار مهمی بود؟

هنگامی که لویی کان در غروب یکشنبه در مارس 1974 بر اثر سکته قلبی در سرویس بهداشتی مردان در ایستگاه قطار پنسیولوانیا در نیویورک درگذشت، مشهورترین معمار ایالات متحده بود. او به تازگی موزه هنر کیمبل را در فورت ورث به پایان رسانده بود. مرکز هنر بریتانیایی ییل در نیوهیون در حال ساخت بود. یک مدرسه کسب و کار که او در احمدآباد هند طراحی کرده بود تقریباً به پایان رسیده بود. در داکا، بنگلادش، او بر بزرگترین پروژه زندگی خود، مجموعه ای از ساختمانهای دولتی که سرانجام به پایتخت ملی تبدیل می شد، نظارت می کرد.

لویی کان در کنار موزه کیمبل

کان مردی هفتاد و سه ساله بود که موهای سفید و نامرتبی داشت و چهره ای به شدت زخم داشت. او کت و شلوار کت و شلوار می پوشید و در روز مرگ تقریباً بیست و چهار ساعت از هند را به نیویورک سفر کرده بود. او خسته و بی نظم به نظر می رسید و مقاماتی که با جسد او برخورد کردند نام او را نمیدانستند. او را به سردخانه شهر فرستادند. در گذرنامه او آمده بود که او در خیابان 1501 Walnut در فیلادلفیا زندگی می کرد ، اما پلیس که به آن آدرس مراجعه کرد متوجه شد که این ساختمان یک دفتر است. از آنجایی که یکشنبه بود و هیچکس آنجا نبود، آنها اجازه دادند فعلا موضوع رها شود.

تا سه شنبه کسی نفهمید که کان دو روز است که فوت شده است. کان، معمار برجسته آمریکایی بود، و بناهای غم انگیز و شاعرانه او از سنگ و بتن او الهام بخش جوانان شده تا از جعبه های شیشه ای دوری کنند. همسرش استر و دخترش سو آن از او باقی ماندند.

چند سال بعد، روزنامه نگاران فهمیدند که داستان شخصی کان، چیز های بیشتری وجود دارد. او یک دختر دیگر به نام الکساندرا تینگ داشت که هنگام مرگ پدرش بیست ساله بود و یک پسر به نام ناتانیل که یازده سال داشت. به نظر می رسد که کان سه خانواده داشت. الکساندرا دختر کان و آن تینگ، معماری بود که با او همکاری نزدیک داشت. مادر ناتانیل هریت پتیسون، معمار منظر بود. کان عادت خود را برای ایجاد ارتباط با همکاران و ادامه روابط در مسیر موازی با ازدواج خود نشان نداد. در واقع ، او آنقدر در مورد زندگی خصوصی خود چیزی نگفت که وینسنت اسکالی ، مورخ معماری که اولین کتاب را در مورد آثار کان در سال 1962 نوشت، نمی دانست که لویی کان ازدواج کرده است. اسکالی گفت: “برای مدتی، من نمی دانستم که او حتی یک خانواده دارد – این بخشی از رمز و راز او بود.”

به نظر می رسید که زندگی حرفه ای کان در نوعی آشفتگی مبهم قرار دارد که با وضعیت شخصی او موازی است. دفتر او بالای یک فروشگاه سیگار در مرکز شهر فیلادلفیا بود. قوطی های قدیمی قهوه را در بالای میزهای طراحی قرار می دادند و به عنوان زیرسیگاری استفاده می کردند. درست قبل از اینکه ژاکلین اوناسیس برای طراحی کتابخانه کندی با او صحبت کند، کان برای خریدن خاکسترهای واقعی فرار کرد. لویی کان مشتریانی را جذب کرد که جاه طلبی های بالای آنها با صبر و بی اعتنایی آنها به نمادهای معمول معماری مطابقت داشت. کارهای او مانند یک نقاشی روتکو بسیار عمیق است. او مواد را به شیوه ای غیر معمول ترکیب کرد – به عنوان مثال ، صفحات چوبی در قابهای بتونی در آزمایشگاه های متقارن موسسه سالک مشرف به اقیانوس آرام در لا ژولا قرار می گیرند – و او می تواند از نور طبیعی برای ایجاد تأثیر عمیق استفاده کند، همانطور که با چراغهای روشنایی که نور طبیعی غیرمستقیم را وارد محراب کلیسای یونیتاریستا در روچستر کنید، که از بلوک بتنی ساخته شده است.

موسسه جوناس سالک

کان از ابزارهای اساسی معماری – فضا، تناسب، نور، بافت – به ندرت و با احترام تقریباً مذهبی استفاده کرد. او نمی خواست ساختمانهایش آنقدر سبک به نظر برسند که بتوانند از روی زمین شناور شوند، مانند میس وندروهه، و او نمی خواست آنها دارای شکلهای چشم نواز و چشم نواز مانند ساختمان ارو سارینن باشند پر از دکوراسیون، مانند کاری که فیلیپ جانسون و ادوارد دورل استون در دهه شصت انجام می دادند. ساختمانهای کان سرسخت هستند.

کان شیوه ای از رفتار کمی حواس پرت دانشگاهیان داشت. او تمایل داشت به شیوه ای شاعرانه و شبه عرفانی در مورد نور و فضا و سنگ قضاوت کند، اما در عمل هم این را نشان داد. او می گفت: “من از آجر پرسیدم که می خواهد چه چیزی باشد ، و او گفت:” من می خواهم طاق بسازم.” یا ” خورشید هرگز نمی دانست چقدر عظمت دارد تا زمانی که به گوشه یک ساختمان برخورد کرد. ” جوناس سالک به کان گفت که می خواهد بنایی بسازد که پیکاسو را به آنجا بیاورد. او در مورد اینکه دانشمندانش به چند متر مربع نیاز دارند با کان صحبت نکرد. از ابتدا کاملاً مشخص بود که کان و سالک با هم کنار خواهند آمد.

لویی کان

استر کان محقق پزشکی بود. دخترش، سو آن، به یاد می آورد که مادرش به یکی از گفتارهای کان در زمینه معماری گوش می داد و مشاهده می کرد که او به سختی یک کلمه را درک کرده است. اما استر از کان محافظت می کرد و وفادار بود. “سو آن” می گوید: “او به من گفت پدرم هنرمند است و او مانند سایر پدران نیست.” هر از گاهی استر از درآمدهای خود استفاده می کرد تا دفتر کان را از نظر مالی سرپا نگه دارد و هنگامی که سو آن در حال بزرگ شدن بود ، خانواده برای صرفه جویی در پول با مادر استر زندگی می کردند.

شمسول ورس، استاد معماری در داکا، در مصاحبه ای می گوید: “او یک فرد معمولی نبود. “او می خواست اینجا موسی باشد. این جا چیزی نبود، فقط مزارع شالیزار بود، و او می خواست چیزی بسازد که بهترین ساختمان جهان باشد؟” کان دوازده سال آخر عمر خود را در پروژه بنگلادش گذراند، زمانی که این کشور هنوز بخشی از پاکستان بود. هنگامی که بنگلادش استقلال خود را اعلام کرد، در سال 1971، قرارداد کان فسخ شد و ساخت و ساز متوقف شد، اما او همچنان روی طرح های خود کار می کرد. دولت بنگلادش سال آینده کان را به کار گرفت تا پروژه را دوباره آغاز کند، اما این کار تا سال 1983، نه سال پس از مرگ وی به پایان نرسید.

مجلس ملی بنگلادش، داکا

در داکا ، کان به کمیسیون مناسب برای آرزوهای خود برای یادبود دست یافت. قلب مجموعه مجموعه گسترده ای از اشکال هندسی در بتن است که توسط نوارهایی از سنگ مرمر قاب بندی شده است که بخش های بتنی را شبیه بلوک های عظیم نشان می دهد. ساختمان مرکزی ترکیبی از جعبه ها و استوانه هایی است که در اطراف یک سالن اجتماعات چیده شده اند. دهانه های عظیم مثلثی، مربعی و دایره ای شکل به داخل نما بریده شده است. ساختمانهای این مجموعه مانند بسیاری از کارهای کان خشن هستند، اما کیفیت اولیه ای دارند و به جای سرد بودن، آرام هستند.

عجیب اینکه هیچ زندگینامه ای از لویی کان وجود ندارد، اگرچه کتابهای زیادی در مورد آثار او وجود دارد. او در سال 1901 در استونی متولد شد و در پنج سالگی به فیلادلفیا آمد. در بخش زندگینامه ای کتابهای مربوط به او معمولاً ذکر می شود که صورتش در کودکی در اثر ذغال سوخت و در فقر بزرگ شد و هر روز در فیلادلفیا قدم می زد تا ابتدا در مدرسه هنر و سپس در دانشگاه پنسیلوانیا با بورس تحصیلی، تحصیل کند. او کار خود را به عنوان یک معمار مدرن معمولی آغاز کرد و مسکن عمومی را در فیلادلفیا طراحی کرد، که بیشتر آن با مشارکت معمار اسکار استونوروف انجام شد.

اولین سفارش مهم لویی کان، افزودن ساختمانی به گالری هنر ییل بود که در سال 1953 زمانی که او پنجاه و دو ساله بود، به پایان رسید. او به طور پاره وقت در ییل تدریس می کرد و رئیس دانشگاه ، A. Whitney Griswold ، از او خواست تا اولین ساختمان از مجموعه ای از ساختمانهای مدرن را برای پردیس عمدتا نئو گوتیک ییل طراحی کند. بعد از کان ، ارو سارینن، پل رودولف، فیلیپ جانسون و گوردون بانشفت دنبال شدند، اما گالری هنری او بیشتر از هر چیزی که دیگران طراحی کردند، تأثیرگذار بود. از خیابان، ساختمان تقریبا خالی به نظر می رسد، با نمای آجری تزئین شده با خطوط نازک سنگ آهک. اما در داخل یک سقف بتنی ابتدایی از چهار ضلعی برای گالری ها و یک راه پله مثلثی قابل توجه در داخل یک استوانه بتنی قرار دارد.

گالری هنری دانشگاه ییل

ناتانیل، پسر کان به عنوان تهیه کننده فیلم مستند از او، از محله ای که کان در آن بزرگ شده بود، دیدن کرد. منطقه ای در شمال مرکز شهر فیلادلفیا، که دارای خیابان های مورب، کوچه های باریک، خانه های مستقل و بیشتر است. قابل توجه همه، تعدادی از ساختمان های کارخانه آجر قرمز. وقتی ناتانیل خیابانهای شمالی قدم زد، مشخص شد که ریشه های سبک کان در رم نیست، بلکه بسیار نزدیک به خانه است. کارخانه های بزرگ به طرز چشمگیری مانند بسیاری از ساختمانهای کان هستند. یکی از آنها پنجره های بزرگ مربع شکل و گوشه ای برش خورده دارد و به نظر می رسد در سراسر جهان مانند نمای بیرونی کتابخانه کان است که برای آکادمی فیلیپس اکستر طراحی شده است. غیرمعمول ترین ساختار صنعتی در آزادی های شمالی دارای نوعی نمای زیگزاگ آجری و مجموعه ای از لجیا های باز مانند بالکن های آجری است که در نما چیده شده و دیوارهای آجری محکمی در پشت آنها قرار گرفته است. سقف پنجره های آجری با سقف های بتنی پوشانده شده است. این ترکیبی از نور و سایه، پر و خالی، با لطف رسمی است.

موسسه مدیریت احمدآباد، هند

شباهت های بین ساختمانهای کارخانه ها و معماری کان که نه تنها در اکستر بلکه در هند و بنگلادش و جاهای دیگر طراحی شده است بسیار زیاد است تا تصادفی نباشد. این تصور که ساختمانهای قدیمی بر روی کان ایجاد می کردند ناخودآگاه بود، یا شاید او آن را آگاهانه با خود حمل می کرد، سالها می ترسید که بیشتر آن را بسازد. به نظر می رسد ناتانیل، که در جستجوی ارتباط شخصی با پدرش به آزادی های شمالی رفته بود، با بینش علمی بازگشت.

لویی کان با اعتماد به نفس بیشتر از تقریباً هر معمار دیگر زمان خود طراحی کرد، اما در تصمیم گیری بسیار مشکل داشت. او به طرز عجیبی کند بود. معمارانی مانند فرانک گری از او به عنوان الگویی برای دنبال کردن یک چشم انداز هنری با کمی سازش یاد می کنند. او پرشور بود او دفتر خود را آنقدر بی سرپرست اداره می کرد که صدها هزار دلار به خاطر بدهی جان سپرد و در حالی که برخی از مشکلات مالی او مطمئناً از تنظیمات غیر معمول داخلی او ناشی می شد ، او همچنین تمایل داشت که از کار خود رنج ببرد ، طراحی و طراحی مجدد. یک ساختمان کان یک اثر هنری بود و اگر نسخه اول این طرح دو یا سه برابر بودجه آن هزینه می کرد ، که اغلب اتفاق می افتاد ، کان آن را کاهش می داد. به نظر می رسید که وی نیاز به ویرایش را نه به عنوان یک توهین ، بلکه به عنوان فرصتی برای ادامه طراحی می بیند. او دوست داشت در مورد ماندگاری صحبت کند و ساختمانهای خود را در تداوم تاریخ معماری قرار دهد ، اما هنگامی که یک ساختمان ساخته شد به این معنی بود که دیگر راههای جایگزین که می تواند برای ساختن آن فکر کند دیگر امکان پذیر نیست.

خانه فیشر در پنسیلوانیا

در اواخر دهه شصت، کان خانه ای برای نورمن و دوریس فیشر در هاتبورو، حومه فیلادلفیا طراحی کرد. هزینه آن چهل و پنج هزار دلار بود. کان مبلغ پنج هزار دلار هزینه از آنها دریافت کرد و نورمن فیشر به من گفت که مطمئن است معمار از این بابت ضرر کرده است ، زیرا 9 بار خانه را دوباره طراحی کرده است. کان معمار بزرگ خانه ها نبود ، اما خانه فیشر ، مجموعه ای از جعبه های بلند سرو ، سنگ و شیشه که در زاویه یکدیگر ساخته شده اند ، گرم و معتدل است. در حالی که جزئیاتی وجود دارد ، مانند نیمکت چوبی داخلی و شومینه ای که در نیم استوانه سنگی قرار گرفته است ، که به جنبه های معماری عمومی آینده لویی کان اشاره می کند، اما به نظر نمی رسد این مکان یک ساختمان عمومی در مینیاتور باشد. خانه های کان این کار را می کنند.

سو آن می گوید که وقتی او در حال بزرگ شدن بود بارها از او پرسید چرا برای او و مادرش خانه ای نمی سازد. اما کان نمی توانست برای خود خانه ای بسازد و اگر می توانست خانه ای را با پنجره ای قدیمی و کوره ای طراحی نمی کرد. هنگامی که یک معمار خانه شخصی خود را طراحی می کند ، آرمانهای زیبایی شناختی خود را مطابق با زندگی خصوصی او ارائه می دهد. قلمرو خصوصی به یک بیانیه عمومی تبدیل می شود. تصادفی نیست که کمترین ساختمانهای کان خانه های او بودند. او دوست داشت زندگی عمومی را در ساختمانهای بزرگ تنظیم کند.

در پایان عمر، کان تقریباً عمداً غیر عادی بود. منطقی است که او از رفتن به هند و بنگلادش لذت می برد. در فیلادلفیا، او مجبور بود با بدهی ها و سه خانواده مقابله کند، اما در شبه قاره او پیامبر بود. او یک هنرمند سخت و خودکامه بود که به کار خود اختصاص داده شده بود. او شب ها و تعطیلات به دفتر خود می رفت، شاید نه برای فرار از اهالی خانه، بلکه صرفاً به این دلیل که بیشترین اشتیاق او طراحی ساختمان ها و فکر کردن در مورد معنای معماری بود. جدیت او مدتی پس از مرگ او را تا حدودی از مد خارج کرد و حتی اکنون نیز بیش از هر چیز با او قرار می گیرد. “آیا جهان قبل از نوشتن سمفونی پنجم به آن نیاز داشت؟ آیا بتهوون به آن نیاز داشت؟” او می پرسید. “او آن را طراحی کرد، آن را نوشت و سپس جهان به آن نیاز داشت. خواستن، ایجاد یک نیاز جدید است.” کان به طراحی در سنین مختلف اعتقاد داشت ، و تقریباً معتقد بود. تنها چند ساختمان در زمان ما را می توان والا نامید. بسیاری از آنها – موسسه سالک، کیمبل ، داکا – متعلق به کان است. کان به طراحی برای اعصار مختلف اعتقاد داشت، و تقریباً همین کار را هم کرد. تنها چند ساختمان در زمان ما را می توان باشکوه نامید. بسیاری از آنها – موسسه سالک ، کیمبل ، داکا – متعلق به لویی کان است.


این مقاله از نیویورکر ترجمه شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *