چرا ایده های جین جیکوبز امروز هم مهم هستند

جین جیکوبز بی امان بود و در جستجوی اینکه بفهمد واقعاً چه چیزی شهر را می سازد، جلوی هرکسی ایستاد.

جین جیکوبز ، سوم از راست ، با معمار فیلیپ جانسون ، اعتراض به تخریب ایستگاه پن در نیویورک ، 1963.

نیاز به جین جیکوبز و شهرسازی چشم نواز او در مقیاس انسانی مانند همیشه قوی است. شاهکار او مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا (1961) با جزئیات درخشان بوم شناسی پیچیده نحوه کار کردن (نیویورک) یا کار نکردن یک شهر (دیترویت) را شرح داد. اگرچه جیکوبز هرگز داستان نویسی نکرد، اما این کتاب بیشتر شبیه به یک رمان از زندگی خیابانی بود تا یک متن علمی. او، همانطور که زمانی خود را توصیف می کرد، “دانشجوی شهرها” بود، بیشتر به آثار ساختمانها علاقه داشت تا طراحی آنها.

او در مقاله خود “مرکز شهر برای مردم است”، سال 1958، از عدم تنوع در شهرها انتقاد می کند: “توجه داشته باشید که وقتی ساختمان جدیدی بالا می رود، نوع ساکنین طبقه همکف معمولاً فروشگاه زنجیره ای و رستوران زنجیره ای هستند.” بعداً، با تاسف از تقدم ساختمانها بر مردم، می نویسد: “منطق پروژه ها منطق کودکان خودخواه است، با بلوک های زیبا بازی می کنند و فریاد می زنند” ببین من چه ساخته ام! “

جیکوبز شیفته چیزی بود که شهرها را ایمن و جالب می کرد، در تضاد کامل با آنچه برنامه ریزان می خواستند، یعنی تخریب و بازسازی. برای او شهرها موجودات زنده ای بودند. این جیکوبز بود که توسعه دهنده املاک قدرتمند رابرت موزز، شهردار وقت نیویورک، را متوقف کرد و برنامه او را برای بزرگراه هشت خطه ای که می توانست از طریق منهتن پایین تر، از رودخانه شرقی تا هادسون عبور کند، متوقف کرد. در واقع، جیکوبز در برابر تمام اشکال انتزاعی از بالا به پایین مانند افرادی که توسط موزز و لوکوربوزیه و باهاوس مورد حمایت قرار گرفته بودند، قرار گرفت. او بر اهمیت زندگی خیابانی، مزایای بلوک های کوتاه شهری و نیاز به ترکیبی از کاربری ها، برای فضای عمومی مشترک و نه فضای خصوصی – همه ایده های رادیکال در آن زمان، تاکید کرد.

جیکوبز در پنسیلوانیا متولد شد و در سن 18 سالگی به نیویورک نقل مکان کرد. پس از پشت سر گذاشتن پست های منشی گری، وی در 1950s در انجمن معماری مشغول به کار شد. در اینجا بود که او به طور جدی شروع به بررسی نحوه عملکرد شهرها کرد. او نوشت: “معماران ، برنامه ریزان-و صاحبان مشاغل-در آرزوی نظم به سر می برند،” و شیفته مدل های مقیاس بزرگ و نماهای دید پرنده شده اند. ” نسخه او برای کسانی که در حال شکل دادن به محیط ساخته شده بودند، واضح بود: تلاش برای اجرای بلوارهای پاریس در شهرهای آمریکای شمالی را فراموش کنید و بیرون بروید و قدم بزنید، به دنبال نقاط قوت آنها باشید و از آنها بهره برداری و تقویت کنید.

ساکنان محله گرینویچ ویلیج با برنامه های رابرت موزز برای ساخت بزرگراه زیرین منهتن در سال 1960 مخالف هستند. عکس: Alamy

جیکوبز از تنوع در برابر همگونی ناشی از مدرنیسم، دفاع کرد. شاید عجیب به نظر برسد که متفکری در حوزه شهری که شوهر معماری به نام رابرت نیز داشت، علاقه چندانی به طراحی واقعی ساختمانها نداشت.

در سال 1968، جیکوبز و خانواده اش منهتن محبوبش را از ترس اینکه دو پسر او برای جنگ در جنگ ویتنام اعزام شوند ترک کردند و آنها به تورنتو نقل مکان کردند. در یک قطعه در سال 1969 ، او نوشت که اغلب از او می پرسند آیا تورنتو را در مقایسه با نیویورک به اندازه کافی هیجان انگیز می داند: “تقریباً بسیار هیجان انگیز است! اینجا امیدوارکننده ترین و سالم ترین شهر در آمریکای شمالی است ، که هنوز کنترل نشده است ، اما هنوز هم گزینه هایی وجود دارد. ” او تمام تلاش خود را کرد تا تورنتو را از اتخاذ “سیستم بزرگراه بزرگراه برای مقابله با حمل و نقل بین حومه شهرها و مرکز شهرها” جلوگیری کند.

برای برخی از نظریه پردازان شهری، جیکوبز دشمن بود و انتقادی که نیکولای اوروسوف مطرح کرد این است که “او هرگز شهرهایی مانند لس آنجلس را درک نکرده است که زیبایی آنها از مقیاس قهرمانانه آزادراه های آن و در هم آمیختگی عجیب آن توسط انسان و محیط های طبیعی ساخته شده است.


این مقاله از وبسایت گاردین ترجمه شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *